ویارونه
سلام قند عسلم
توی اون دو سه ماهی که مادری همش حالش بد بود طوریکه اصلا نمی تونستم خودم غذا بپزم زحمت این کار به عهده ی مامان جون نسرین افتاده بود
از خونه غذا می پخت برام می آورد خونمون یا من و پدری اونجا بودیم
توی این مدت عزیزم عطیه جون _خانم پسردایی مهدی پدر قبل از به دنیا آمدن کوچولوی خودش زحمت کشیدن برام ویارونه آوردن
و فردای اون روزی هم که رفته بودم سونو ، من خونه مامان جون نسرین بودم که زن عمو فاطمه با زهرا جون _خواهر زن عمو برامون کشک بادمجون،سالادالویه و سالاد ماکارونی آوردن
می بینی نازم همه چقدر منتظر شما هستند ،می دونم عزیزم دوست داری خودت تشکر کنی من از همه ممنونم
راستی داشت یادم می رفت م قبل ماه رمضونم باید اثاث کشی می کردیم ،من با خانه سارا تماس گرفتم و بهش گفتم که فردا باید اثاث کشی کنیم
اونم همون موقع با آقا وحید _شوهر خاله سارا اومدن خونه ما و خاله سارا توی خونه قدیمیمون مشغول شستن خیلی از وسایلی که می خواستیم ببریم شد
آقا وحید و پدری هم رفتند خونه ی جدید و با هم تمیز کردن،فردای اون روز خاله سارا اداره نرفت و با مامان جون کمک کردن، بعداز ظهر هگی رفتیم خونه جدید ،
آخه قربونت برم ،خونه جدی وقدیمیمون با هم زیاد فاصله نداره،خواهرجون و بچه هام اومدن
ساعت 9.30 شب همه ی مردها رفتند و وسایلو آوردن
بعد برای اینکه خانمو ها راحت باشند رفتند خونه ی حاج خانم
اون شب حاج خانم،زن عمو فاطمه،مامان جون نسرین،خاله اعظم و سارا و نرگس جون تا نزدیکای صبح کمک کردن همه وسایلو چیدن...
راستی عزیزم زن عمو فاطمه و عمو حمید و مهدی فردای اثاث کشی خونه ی ما جلسه توجیهی حج رو داشتند نمی دونی زن عمو و خاله سوسن چه سوغاتی های نوزادی نازی برات آورده
با دیدنشون واقعا قند تو دلم آب میشه
الهی هزار ساله بشی ، مواظب خودتو مادری باش...............